روایتی از یک دوست...

روایتی از یک دوست...

خونمون مهمون اومد ...

وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نود بود

وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،

اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه

نگرانم کم کم محو بشه




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ شنبه 3 خرداد 1393برچسب:روایتی از یک دوست,,,, ] [ 13:1 ] [ pouriya ]
[ ]